تفکر ...
شخصی نشست و ساعتها تقلای پروانه برای بیرون آمدن از سوراخ کوچک پیله را تماشا
کرد . ناگهان تقلای پروانه متوقف شد و به نظر رسید که خسته شده و دیگر نمیتواند به
تلاشش ادامه دهد .
شخصی نشست و ساعتها تقلای پروانه برای بیرون آمدن از سوراخ کوچک پیله را تماشا
کرد . ناگهان تقلای پروانه متوقف شد و به نظر رسید که خسته شده و دیگر نمیتواند به
تلاشش ادامه دهد .
یه روز یه رشتی بود …
اسمش میرزا کوچک خان بود ، میرزا کوچک خان جنگلی ...
...
عاشق که شدی خطا نباید بکنی
حتی به خودت جفا نباید بکنی
حالا که شدی چشم به راه مهدی
جز بر فرجش دعا نباید بکنی

کسی که در اصلاح نفس خود بکوشد ، سعادتمند می شود .
غررالحکم ص 237
فرمانده گردان با معاونش شوخي داشت ، مي گفت : خوب ديشب نگذاشتي ما
بخوابيم ، پسر مردن که ديگر اين همه گريه و زاري ندارد .
به خودم گفته بودي تا حالا صد دفعه کارت را درست کرده بودم .
چيزي که اينجا فراوان است مرگ .
بعد دستش را زد پشتش و گفت : بيا بيا برويم ببينم چه کار مي توانم برايت بکنم .
چرا سر در گریبانی؟؟
فدای این حیای تو ای شهید
نیمه های شب هم بلند می شد نماز شب می خواند .
یک شب بهش گفتم : « یه کم استراحت کن . خسته ای . »
با همان حالت خاص خودش گفت :
« تاجر اگر از سرمایه اش خرج کنه ، بالاخره ورشکست می شه ؛
می فرمایند :
و آن زمانی است ( دوران غیبت مهدی موعود (عج)) که در آن نجات نمی یابد
مگر مؤمن گمنام ، که اگر حضور داشته باشد شناخته نمی شود ...
به خدا سوگند آنچنان از دیده ها غایب می شود که از هلاکت
نجات نمی یابد ، جز کسی که خدا او را در اعتقاد بر امامت
او ثابت و استوار نگه دارد ، و او را برای دعا به تعجیلش
موفق دارد .
اثبات الهداة ، ج 3 ، ص 479 ، ح 180
لشگر ایستاده بود روی خاکریزی که پربود از شهید و مجروح ...
و با آرامش خاص خود حرکات دشمن را زیر نظر داشت ، اما انفجاری سخت
همه چیز را به هم ریخت ...
سبک بالان خرامیدند و رفتند ، مرا بیچاره نامیدند و رفتند
سواران لحظه ای تمکین نکردند ، ترحم بر من مسکین نکردند
سواران از سر نئشم گذشتند ، فغان ها کردم ، اما برنگشتند

فرمود : با شكسته شدن عزم ها و همّت ها ؛
چون تصميم به انجام كارى گرفتم ...
گناه کند ؛ اما پاکی را انتخاب می کند و آلوده نمی گردد . نزدیک است که فرد با عفت
فرشته ای از فرشتگان خدا شود ...
نهج البلاغه ، حکمت 474
خداوند روز رستاخيز گويد :
" آدميزاد ! بيمار شدم مرا عيادت نكردي ."
گويد : خدايا چگونه تو را كه پروردگار جهانياني عيادت كنم ؟
راستی سید مرتضی تو چه دیدی که ما نمی بینیم ؟
چشمانمان کور است وگوش هایمان کر ...
معبر تنگ است خیلی ...
میدانم برای شهید شدن فرصت باقیست ...
نمیدانم چرا این دل صاف نمی شود ...

آنان سرخی خونشان را به سیاهی چادرم امانت داده اند ... من چادر سیاهم را محکم می پوشم
تا امانتدار خوبی برای آنان باشم ...
یک پرسش از استاد :
چگونه قبولی تمام کارها ، مشروط به قبولی یک عمل ،
همچون نماز است ؟
دو روزی میهمان !!! شهربانی بیرجند بودیم . اما ...
اگر می خواهید تاثیر گذار باشید …
راهی جز اینکه یک شهید زنده در این عصر باشید ندارید .
اللهم ارزقنا شهادة
و
چه سنگین شده بارم ...
همه عشقم شده ...
والاترین مردم از نظر یقین ، قومی هستند در آخرالزمان ، که
پیامبر (ص) را درک نکرده اند و حجت خدا از آن ها مخفی شده ،
آن ها به واسطه مرکب سیاه روی کاغذ سفید ( کتاب ها )
ایمان آورده اند .
وسائل شیعه ، ج 21 ، ص 65 ، ج ۵۱
اگه طاقت دیدنشو داری بیا ...
آن سو استخوان دیگری بود و کمی آن طرف تر استخوانی دیگر و ...
مدت ها در آن منطقه تلاش کردم ...
ماه رمضان در راه است با همه شيرينيهايش ؛ اما رمضان امسال در دل خود با همه
حلاوتش ، در دل اهالي تهران غمي نهفته دارد ...
...
ایشان گفتند : « آقا ! جدّاً چهار ساعت میخوابی » ؟
من امیدوارم آنهایی که میشنوند به دقّت بشنوند و باور کنند . ایشان فرمودند ...
حسن ظن و امیدوارى او به خدا و خوش اخلاقى اش و
خوددارى از غیبت مؤمنان .
بحارالأنوار ، ج 6 ، ص 28 ، ح 29
نمی ترسی ابراهیم ؟
هرگز ! هرگز !
و كسي كه براي خدا مي شكند از چه چيز بايد بترسد ؟ از پدر ؟ از دوست ؟ ...
یه وبلاگ پیدا کردم که توش چندتا مداحی برای شهدا و دفاع مقدس داره ![]()
پیشنهاد می کنم یه سر بهش بزنید ...
خیلی قشنگن ![]()
زل زده ام به رود ولی انگار هر چه از اروند و شب عمليات والفجر ٨
شنيده ام در سرم دور برداشته .
فکر این که سر عزیزم را بکنم زیر آب که مبادا صدای خرخر ...
یک پرسش از استاد :
چرا صالحان گرفتار مشکلات هستند و مجرمان و تبهکاران ،
در رفاه به سر می برند ؟
وقتی آمدند و نشستند ، انگار چیزی عوض شده باشد ،
پرسیدند : ...
امام على عليه السلام فرمود :
دلِ خدا دوست ، رنج و سختى در راه خدا را بسيار دوست مى دارد و دل بى خبر از
خدا ، راحت طلب است ...
پس ، اى پسر آدم ! گمان مبر كه بى رنج و سختى به مقام رفيع نيكوكارى دست يابى ؛
زيرا كه حق سنگين و تلخ است .
مجموعه ورام : ج 2، ص ۸۷خاص سر و دستش مشغول سخنراني بود .
هميشه آنقدر صحبت هاي حاجي گيرا بود كه كسي به كار ديگري نپردازد .
سكوت همه جا را فراگرفته بود و صدا ...

همسرم بدان که من نسرین کسی که تو را دوست دارد ،
شهادت را هم بسیار دوست میدارم ،
چون خدای خود را در آن زمان پیدا میکنم .

" آماده باش هر وقت گفتم ، شلیک کن . "
دوستم اسلحه رابه طرف ماشین گرفت و با لهجه زیبای یزدی دو سه بار گفت ...

خیلی نامــردیم
راه را گم کــردیم
آتش سرد شدیم
از وفا طرد شدیم
معدن درد شدیم
یادمان رفت که خرج تو و من گشته شهید
بر عصبانیتم افزود . رفتم درب منزلشون ،
گفتم : آقای محترم ، اگه امکان دارد کمی ...
یک پرسش از استاد :
آیا خداوند به عبادات ما نیاز دارد که فرمان داده نماز بخوانیم و رو به کعبه بایستیم ؟
حتما بخونید ...
این نوشته واقعیه و از قول یه گنه کار
نگاه ها هراسان به ابراهيم و آتش بود .
در این ميان گنجشکی به آتش نزدیک می شد و بر می گشت .
از او پرسيدند : ای پرنده چه کار می کنی ؟
خانوووووووم .... شــماره بدم ؟؟؟؟؟؟
خانوم خوشــــــگله برسونمت ؟؟؟؟؟؟؟
خوشــــگله چن لحظه از وقتتو به مــــا میدی ؟؟؟؟؟؟
مى برد ، روزى شخصى از او پرسيد كه : تو خدايت را چگونه شناخته اى ؟ !
نفتى جواب داد ...
در محضر استاد حسن زاده آملی
خودش را فدایی دیگر دوستانش کرده بود ...
ای کاش انقلاب نمی شد ، ای کاش زمین دهان باز می کرد و
مرا می بلعید . دوست داشتم ...
شهیدان می روند نوبت به نوبت
خدایا نوبتم کی خواهد آمد ... ؟
من میدونم بابام امشب جلوی نکیر و منکر میگه بیاین سینه ام رو
بو کنین و خجالت بکشین .