مــــــــــــا ....
+ نوشته شده در یکشنبه ۲۹ دی ۱۳۹۲ ساعت 22:31 توسط بیقرار شهادت
|
استاد شهیدان اهل قلم ...
اما ای دهر !
اگر رسم بر این است که صبر را جز در برابر رنج
نمی بخشند و رضای او نیز در صبر است ،
پس این سر ما و تیغ جفای تو ...
" شمربن ذی الجوشن " را بیاور و بر سینه ما
بنشان تا سرمان را از قفا ببرد و زینب را نیز بدین
تماشاگه راز بنشان.
+ نوشته شده در یکشنبه ۲۹ دی ۱۳۹۲ ساعت 21:4 توسط بیقرار شهادت
|
پای درس استاد ...
پروردگار به موسی فرمود :
ای موسی ! اگر می خواهی مرا بخوانی ،
باید خائف باشی ، مشفق باشی ،
باید بهترین جاهای بدنت را در پست ترین مواضع
بگذاری .
او اینطور می خواهد ، داداش جون !
+ نوشته شده در یکشنبه ۲۹ دی ۱۳۹۲ ساعت 20:57 توسط بیقرار شهادت
|
ساقی جبهه ...
ساقی جبهه سبو بر لب هر مست نداد
نوبت ما که رسید میکده را بست نداد
حال خوش بود کنار شهدا آه دریغ
بعد یاران شهید حال خوشی دست نداد
+ نوشته شده در یکشنبه ۲۹ دی ۱۳۹۲ ساعت 15:43 توسط بیقرار شهادت
|
هیچ راهـــــــــــــــــی جز شهادت نیست ...
هر شهید کربلایی دارد که خاک آن کربلا تشنه
خون اوست ، و زمان انتظار می کشد تا پای آن
شهید بدان کربلا رسد و آنگاه خون شهید
جاذبه ی خاک را ....
+ نوشته شده در شنبه ۲۸ دی ۱۳۹۲ ساعت 21:52 توسط بیقرار شهادت
|
کربلایی علی ....
" علی جنیدی " از دانشجویان بسیجی رشته
« ادبیات عرب » دانشگاه علامه طباطبایی و
مسئول اردوهای جهادی این دانشگاه بود که در
راستای مأموریت آماده‌سازی فرهنگی ...
+ نوشته شده در شنبه ۲۸ دی ۱۳۹۲ ساعت 18:39 توسط بیقرار شهادت
|
دلنوشته بیقرار ...
داشتم فکر می کردم واقعا از کجا شروع شد ...
این عشق به شهادت و جون دادن در راه خدا رو
میگم .
خیلی فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که :
سفر عشق از آن روز شروع شد که خدا
مهر یک بی کفن انداخت میان دل ما
حب الحسین سر الاسرار شهداست ...
فأین تذهبون ... !
+ نوشته شده در جمعه ۲۷ دی ۱۳۹۲ ساعت 16:34 توسط بیقرار شهادت
|
بیقرار شهادت .......
دوستان سلام .
تو این مدتی که وبلاگ سرپا بوده ، بعضی از رفقا خیلی
زحمت کشیدن ....
+ نوشته شده در جمعه ۲۷ دی ۱۳۹۲ ساعت 16:23 توسط بیقرار شهادت
|
یا ربـــــــــــــــــــ ...
یا رب چه حکمت است که طوفان اشک و آه
گهواره شهادت ما را تکان نداد ....
+ نوشته شده در پنجشنبه ۲۶ دی ۱۳۹۲ ساعت 23:17 توسط بیقرار شهادت
|
دلنوشته بیقرار ...
گاهی پشت یک کلمه ، یه دنیا حرفه ...
کم آوردم ....
+ نوشته شده در پنجشنبه ۲۶ دی ۱۳۹۲ ساعت 22:3 توسط بیقرار شهادت
|
هی میگم عـــــــــاشقم ... ولی
منو یه دل هوایی ، خسته شدم از جدایی
میخوام بشم کربلایی ، مردم ز تنهایی
هی میگم عاشقم ، آخه نالایقم
میدونم آقا جون ، برات آینه ی دقم ....
+ نوشته شده در پنجشنبه ۲۶ دی ۱۳۹۲ ساعت 16:32 توسط بیقرار شهادت
|
پای درس استاد ...
شیطان بیست و چهار ساعته مواظب شماست ،
داداش جون !
او تو را می بیند و تو او را نمی بینی ،
ولیکن همین که از ذکر خدا غافل شدی ، در دام
شیطان می افتی .
+ نوشته شده در پنجشنبه ۲۶ دی ۱۳۹۲ ساعت 16:30 توسط بیقرار شهادت
|
من از ملّت شهيدپرور مي خواهم تنها به خدا فكر كنيد .
سعي كنيد تمام كارهايتان در راه خدا و براي خدا باشد .
شهيد سعيد طاهرنژاد
+ نوشته شده در پنجشنبه ۲۶ دی ۱۳۹۲ ساعت 16:10 توسط بیقرار شهادت
|
همه دیدنتــــــــــــــ ....
همه دیـدنت من ندیـدمت
گنــاه من مگه چــی بوده ...
همه دیــدنت من ندیــدمت
هجرت دلــو می سوزونه
پی نوشت : امشب هم گذشت و ....
+ نوشته شده در چهارشنبه ۲۵ دی ۱۳۹۲ ساعت 1:33 توسط بیقرار شهادت
|
نه کــــــاکــــــــا !
در رودخانه نزديک مقر آب تني مي کرديم . يکي از بچه ها که
شنا بلد نبود افتاد توي آب . چند بار رفت زير آب و آمد بالا .
شنا بلد نبود يا خودش را به نابلدي مي زد خدا مي داند ،
برادري پريد توي آب و او را گرفت ، وقتي داشت او را با
خودش مي آورد بالا مي گفت : «کاکا سالم هستي ؟ »
و او نفس زنان مي گفت :
« نه کاکا سالم خانه است من جاسم هستم ! »
+ نوشته شده در چهارشنبه ۲۵ دی ۱۳۹۲ ساعت 1:30 توسط بیقرار شهادت
|
راهنما ...
خدايا ، راهی نميبينم ، آينده پنهان است
اما مهم نيست
همين کافيست که تو راه را ميبينی و من تو را ...
+ نوشته شده در چهارشنبه ۲۵ دی ۱۳۹۲ ساعت 1:15 توسط بیقرار شهادت
|
ورق پاره های بیقرار ...
دارم از دوریت دیوونه میشم ...
خاکت بوی عشق میده ... بوی کربلا ...
هر وقت دلم برات تنگ میشه ...
+ نوشته شده در سه شنبه ۲۴ دی ۱۳۹۲ ساعت 16:19 توسط بیقرار شهادت
|
لبیک یا حسین روی میز است ...........
+ نوشته شده در سه شنبه ۲۴ دی ۱۳۹۲ ساعت 2:42 توسط بیقرار شهادت
|
بیقرار...
خدایا ...
در این واپسین روزهای فراق ، تنهایم مگذار ....
+ نوشته شده در سه شنبه ۲۴ دی ۱۳۹۲ ساعت 2:39 توسط بیقرار شهادت
|
تسلیــــــــــــــــــــــم رهبریم ....
این گردباد های به غیرت درآمده
تسلیم رهبرند که طوفان نمی کنند ....
پی نوشت : تسلیم رهبریم که طوفان نمی کنیم ...
+ نوشته شده در سه شنبه ۲۴ دی ۱۳۹۲ ساعت 2:15 توسط بیقرار شهادت
|
پای درس استاد ...
هرکس سوره قدر را قبل از غذا بخواند ،
مانند کسی است که در راه خدا ، در خون خود
غلطیده باشد ...
+ نوشته شده در سه شنبه ۲۴ دی ۱۳۹۲ ساعت 2:0 توسط بیقرار شهادت
|
عـــــــــــــــــاشقم من ، عــــاشقی بی قرارم ....
خدایا !
تو خود گفتی هر که عاشق من باشد ،
عاشقش خواهم بود ،
و هرکه را عاشق باشم
شهیدش خواهم کرد
و خون بهای شهادتش را خود خواهم پرداخت
خدایا من عاشق توام !
پی نوشت : عاشقی جرم قشنگیست ، به انکارش مکـــــــوش
+ نوشته شده در سه شنبه ۲۴ دی ۱۳۹۲ ساعت 1:44 توسط بیقرار شهادت
|
ضیافت
مهمان ضیافت خطر ، هیچ نداشت
هنگام که می رفت سفر، هیچ نداشت
گمنام ترین شهید را آوردند
جز پاره ای از عشق ، دگر هیچ نداشت
+ نوشته شده در سه شنبه ۲۴ دی ۱۳۹۲ ساعت 1:20 توسط بیقرار شهادت
|
نشدم لایق ...
به گمانم پسر فاطمه با من قهر است
نشدم لایق دیــدار ، به هم ریخته ام ....
+ نوشته شده در سه شنبه ۲۴ دی ۱۳۹۲ ساعت 1:10 توسط بیقرار شهادت
|
حضرت استاد حق شناس
قلب دائم در اضطراب است ؛
تا مادامی که به حق اصابت کند .
وقتی که به حق اصابت کرد ، آرام می شود ،
داداش جون !
+ نوشته شده در سه شنبه ۲۴ دی ۱۳۹۲ ساعت 0:55 توسط بیقرار شهادت
|
و من ....
و من گریخته ام ؛
و در پی من صیـــــادها ؛
و فرارویم دام ها ؛
من یقین دارم دستــــان تو ،
تنها سهم آهـــــــو نیست !
یا ضامن آهــــــو ...............
+ نوشته شده در سه شنبه ۲۴ دی ۱۳۹۲ ساعت 0:33 توسط بیقرار شهادت
|
سردار شهید حاج خداکرم
... غافل می شويم !
جواب خدمتگزار ملت را اين گونه می دهيم . اين ستم است .
خدا مرا ببخشد .
+ نوشته شده در سه شنبه ۲۴ دی ۱۳۹۲ ساعت 0:20 توسط بیقرار شهادت
|
موقعيت فرشته ھا
"
از تپه ھای برکلی کاليفرنيا تا روستای دھلاویه "
مصطفی می گفت
: در دنيا آدم ھایی ھستند که
به ظاھر زنده اند ...
+ نوشته شده در سه شنبه ۲۴ دی ۱۳۹۲ ساعت 0:10 توسط بیقرار شهادت
|
نجوای عشاق ...
من علاقمندم كه با بي آلايشي تمام ، هميشه در ميان
بسيجي ها باشم و به درد دل آنها برسم .
شهيد حاج حسين خرازي
+ نوشته شده در سه شنبه ۲۴ دی ۱۳۹۲ ساعت 0:9 توسط بیقرار شهادت
|
بیقرار ....
آخر یه روز شهادتو ازت میگیرم
میام میون شهدا آروم میگیرم ...
+ نوشته شده در دوشنبه ۲۳ دی ۱۳۹۲ ساعت 2:21 توسط بیقرار شهادت
|
میرسد آن روز ....
روزگاری رسد که ما را با لباس های خاکیمان و با
پوتین های غرقه به خون دفن خواهند کرد ...
+ نوشته شده در دوشنبه ۲۳ دی ۱۳۹۲ ساعت 2:20 توسط بیقرار شهادت
|
ماه مـــــــــــن ...
داشتم فکر می کردم چه رازی هست که
شهید رحیمی و شهید سلیمانی ،
هر دوشون عاشق حاج ابراهیم همت بودن ...
ابرهیم !
چه رازی هست بین محبت تو و .....
+ نوشته شده در دوشنبه ۲۳ دی ۱۳۹۲ ساعت 2:5 توسط بیقرار شهادت
|
حاجـــی
< صدای بیسیم >
حاجی اینجا روسری ها عقب نشینی کردن ...
حاجی دشمن محاصره مون کرده ...
رو پشت بومها بمبهای بشقابی گذاشته ...
قلب و فکرمون رو نشونه گرفته ...
خیلی تلفات دادیم ...
حاجی به دادمون برس ، مانتوها دکمه ندارن ...
حاجی سلاح جدیدشون ساپورته ....
حاجی صدامو میشنوی ؟؟؟
حاجی ما تا آخر ایستادیم . علی رو تنها نمی ذاریم ....
حــــــــاجــــــــــــــــــی ....
+ نوشته شده در دوشنبه ۲۳ دی ۱۳۹۲ ساعت 1:14 توسط بیقرار شهادت
|
بیقرار ...
ای بابا ... 
خوب حداقل یه نظری بدید که فکر نکنم بازدید کننده ها
رباط هستن !!! 
+ نوشته شده در دوشنبه ۲۳ دی ۱۳۹۲ ساعت 1:3 توسط بیقرار شهادت
|
تنهایی ...
دلیل تنهاییم را تازه فهمیدم !
وقتی محبت کردم و تنها شدم
وقتی دوست داشتم و تنها شدم
دانستم باید تنها شد و تنها ماند
تا خدا را فهمید ....
پی نوشت : خدایا !
تنهاییم را از من مگیـــــر ....
+ نوشته شده در دوشنبه ۲۳ دی ۱۳۹۲ ساعت 0:36 توسط بیقرار شهادت
|
عـــــاشق باش ...
چنان زندگی کن که کسانی که تو را
می شناسند و خدا را نمی شناسند ،
بواسطه آشنايی با تو ، با خدا آشنا شوند ...
+ نوشته شده در یکشنبه ۲۲ دی ۱۳۹۲ ساعت 22:30 توسط بیقرار شهادت
|
مــــاه من
به کجا مینگری ... ؟
به همان بهشتی که قرار است همچون مولایت بدون سر
وارد آن شوی ؟
+ نوشته شده در یکشنبه ۲۲ دی ۱۳۹۲ ساعت 21:21 توسط بیقرار شهادت
|
سالهاست که جنگ پایان یافته ولی