نفتی و خداشناسی ...
شخصى بود كه در قديم ، ظروفى پر از نفت را با اسب و قاطر به دهات و روستاها
مى برد ، روزى شخصى از او پرسيد كه : تو خدايت را چگونه شناخته اى ؟ !
نفتى جواب داد : خوب گوش كن ، من هر گاه كه از مبداء راه مى افتم ، پس از
پر كردن اين ظرفها از نفت ، درب آنها را با پارچه يا نايلونى محكم مى بندم و
بعد هم با نخ ، محكم به دور آن مى پيچم ، با همه اينها ، هميشه از در اين ظروف ،
نفت ها چكه چكه مى ريزد ،
ولى خداوند ما را طورى آفريده كه اگر در شديدترين حالات فشار قواى دافعه بدن
قرار گيريم ، تا خودمان نخواهيم عمل دفع صورت نمى گيرد و ادرار و مدفوع
بدون اراده نفس ، خارج نمى شود ، و در عين حال ، هيچگاه به (( نخ )) و نايلون
هم نيازى نيست ! من از اين راه به وجود و عظمت خدا پى برده ام .
در محضر استاد حسن زاده آملی
سالهاست که جنگ پایان یافته ولی