می توانم ....
مکه برای شما
فکه برای ما ...
بالی نمی خواهم ؛
با همین کفش های کتانی هم می توانم به
آسمان برسم ...
+ نوشته شده در جمعه ۱ آذر ۱۳۹۲ ساعت 12:34 توسط بیقرار شهادت
|
دلنوشته یه شهید ...
البته در این امر شکی نیست ولی بار دیگر به عینه دیده اید که یک بنده
گنهکار خدا به آرزویش رسیده است .
می کنم ، بیایید و به خاکش بیفتید و زار زار گریه کنید و امیدوار به
بخشایش و کرمش باشید ...
+ نوشته شده در یکشنبه ۱۳ مرداد ۱۳۹۲ ساعت 12:55 توسط بیقرار شهادت
|
درد دل ...
آقاجان ! ما که نماز شب خوندن و شب زنده داری بلد نیستیم ،
ما که گوشه حوزه ها بزرگ نشدیم ، ما که مقدس اردبیلی نمی شیم ،
آقاجان ! دنیا دارد از هم می پاشد ...
+ نوشته شده در چهارشنبه ۲ مرداد ۱۳۹۲ ساعت 7:3 توسط بیقرار شهادت
|
درد دل با شهدا
چه سنگین شده بالم
ادامه نوشته
و
چه سنگین شده بارم ...
همه عشقم شده ...
+ نوشته شده در سه شنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۲ ساعت 1:44 توسط بیقرار شهادت
|
من ...
ای کاش می دیدم آن روزها را ...
ادامه نوشته
من رنگ نازنین جبهه ها را هرگز ندیده ام .
صدای گلوله حتی یک تک تیر را هم نشنیده ام و نیز شکستن دیوار صوتی را ...
موج انفجار را حس نکرده ام . نمی دانم شیمیایی شدن ...
+ نوشته شده در دوشنبه ۱۰ تیر ۱۳۹۲ ساعت 11:47 توسط بیقرار شهادت
|
سالهاست که جنگ پایان یافته ولی