سیب ....
با برادرم توی خیابون می رفتیم .
چشمم افتاد به دختری چادری که از خیابان می گذشت .
گفتم : چقدر بدم میاد از چادر ... حس بدی داره ...
گفت : اگه بخاطر حجابم جونمو از دست بدم ،
شهید حساب میشم ؟
گفتند : آره .
ما اینجا توی فرانسه خودمون هزار تا مشکل و بحران داریم .
این نقابی که تو روی صورتت داری یکی از همین مشکلاته که
عاملش تو و امثال تو هستید !
ما اینجا اومدیم برای زندگی و کار نه برای به نمایش گذاشتن
دین و تاریخ !
تا جایی که یادم هست به زور چادری شدم !
خیلی خیلی به زور ... !
خاطرم هست از اول ابتدایی با خواهرم مدرسه که می رفتیم ...
روزی دختر شیخ یک تبلت خرید و بر شیخ عرضه نمود .
شیخ گفت : این تبلت که خریدی اولین کار چه کردی ؟
عرض نمود : یا شیخ بر صفحه اش برچسب زدم ...
خواهرم این قدر طنازی نکن
با اصول شرع لجبازی نکن
همیشه به این موضوع فکر می کنم همه اینایی که اینجا خاطره
گذاشتند و گفتند چادری هستیم و گفتند بهش افتخار می کنیم و
احساس آرامش و راحتی داریم ، این حرفا یعنی چی ؟
یعنی واقعا افتخار می کنند ...
اولین باری که تصمیم گرفتم چادری بشم ،
بعد از صحبت های خانم آرین در برنامه کوله پشتی بود .
سال اول یا دوم دانشگاه بودم ...
می گویند سیاهی چادرم چشم را میزند ,
چشم آدم های حریص و هرزه را ...
دل را میزند ,
دل آدم های مریض و بیمار را ....
از شما چه پنهان چادرم دست و پا گیر است !
دست و پای بی بند و باری را می بندد ...
چادر برای کسی است که نمیخواهد عزت آخرتش را به بهانه ی
ناچیز لبخند های هرزه بفروشد ...
می دونی
تا نچشند، نمی فهمند
چادر یک تکه پارچه نیست ،
چادر انتخاب خداست برای من و انتخاب من
برای خدا
ای هم رنگ کعبه !
از هردریچه ای که مینگرم تو را چیزی غیر از ناموسی ارزشمند
برای خود نمیابم .
تنها جایی که حجاب داشت هنگام نماز خواندن بود
گویا تنها کسی که به او مَحرم نبود
خداوند بود …
ﮐﺎﻓﯿـﺴﺖ ﻓﻘﻂ ﺑﻪ ﺍﺷﺎﺭﺕ ﯾﮏ ﻧﺴﯿـــــﻢ ، ﻣـﻮﺟﯽ ﺑﯿــﻔﺘﺪ ﺩﺭ
ﺳﯿــــــﺎﻫﯽ ﭼـــﺎﺩﺭ ﺗـﻮ ،
ﺁﻥ ﻭﻗﺖ ﻣﯽ ﺑﯿــﻨﯽ ﮐﻪ ﻓﺪﺍﯼ ﺗﻮ ﺷﺪﻥ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺁﺭﺯﻭﯼ
ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﭼﺸﻢ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ
ﺧﺎﮐﯽ ﺷﺪﻥ ﭼﺎﺩﺭﺕ ﺭﺍ ﺑﺒﯿﻨﻨﺪ …
با هم پچ پچ می کنند ... ولی ...
با زخم زبان مرا نشانه می گیرند ... ولی ...
ولی ... نمی دانند که دیگر کارساز نیست ...
دیگر من اوج گرفته ام در آسمان بی انتهای بندگی ...
چادرم ، تنها دلخوشیم به این است که عرق روی پیشانیم
عرق بندگی است نه عرق شرم ...
روز حجاب و عفاف گرامی باد
آنان سرخی خونشان را به سیاهی چادرم امانت داده اند ... من چادر سیاهم را محکم می پوشم
تا امانتدار خوبی برای آنان باشم ...
بر عصبانیتم افزود . رفتم درب منزلشون ،
گفتم : آقای محترم ، اگه امکان دارد کمی ...
خانوووووووم .... شــماره بدم ؟؟؟؟؟؟
خانوم خوشــــــگله برسونمت ؟؟؟؟؟؟؟
خوشــــگله چن لحظه از وقتتو به مــــا میدی ؟؟؟؟؟؟
یه روز یه دختر با حجاب می ره دانشگاه
یکی از دوستای بی حجابش می خواد مسخرش کنه
می گه تازگی ها دیوانه ها خودشون رو جلد می کنند
همه می خندند دختر باحجاب در جوابش می گه
تا حالا دیدی رو پیکان 48 چادر بکشن ؟
چادری ها زهــــــــرایی نیستند!
اگر ...
اشغال شد .
در طول 8 سال دفاع مقدس ، تقریبا 213250 نفر شهید شدند .
در بدن انسان سالم ، تقریبا 5/5 لیتر خون وجود دارد .
مساحت کف دست انسان تقریبا برابر 76 سانتی متر مربع است .
حساب کنید برای پس گرفتن هر وجب از این خاک ، چقدر خون
ریخته شده است ؟
بابت هر یک وجب خاک ایران ، تقریبا 51 قطره خون شهید ریخته
شده است .
بماند که یک عده هم زخمی و جانباز شده اند ...
هم وطن ، مواظب باش ...
خوش رنگ ترين زنهاست را مىزند ...
و بهشون گفت :
آقا ، تسليت ميگم ، به حضرت زهراء "سلام الله عليها" سيلي زدند .
آيت الله بهجت با ناراحتي فرمودند :
چي داري ميگي ؟ الان هم به حضرت زهراء "سلام الله عليها" سيلي مي زنند !
شخص با تعجب عرض کرد : الان؟!!!! الان چطور سيلي مي زنند آقا ؟
آيت الله بهجت فرمودند :
هر دختر شيعه با بي حجابي اش به حضرت زهرا سیلی می زند .
یعنی اسیر این چادر مشكی شوم ؟؟؟؟
خدا قاطع جواب داد ...