ساقی جبهه ...

 

ساقی جبهه سبو بر لب هر مست نداد

 

نوبت ما که رسید میکده را بست نداد

 

حال خوش بود کنار شهدا آه دریغ

 

بعد یاران شهید حال خوشی دست نداد

یا ربـــــــــــــــــــ ...

 

یا رب چه حکمت است که طوفان اشک و آه

 

گهواره شهادت ما را تکان نداد ....

 

 

هی میگم عـــــــــاشقم ... ولی

 

منو یه دل هوایی ، خسته شدم از جدایی 

 

 میخوام بشم کربلایی ، مردم ز تنهایی

 

هی میگم عاشقم ، آخه نالایقم 

 

 میدونم آقا جون ، برات آینه ی دقم ....

 

همه دیدنتــــــــــــــ ....

 

همه دیـدنت من ندیـدمت

 

                   گنــاه من مگه چــی بوده ...

 

همه دیــدنت من ندیــدمت

 

                   هجرت دلــو می سوزونه

 

پی نوشت : امشب هم گذشت و ....

ضیافت

 
 
مهمان ضیافت خطر ، هیچ نداشت
 
 
هنگام که می رفت سفر، هیچ نداشت
 
 
گمنام ترین شهید را آوردند
 
 
جز پاره ای از عشق ، دگر هیچ نداشت
 
 
 
 

شهید گمنام سلام ....

 
هر گم شده ای به عشق مایل نشود
 
هر تکه کلام ساده ای دل نشود
 
برخیز شهید دیگری پیدا کن
 
حیف است که این ترانه کامل نشود !
 
 

حجله

 
از وصلت عاشقان نوید آوردند
 
بر دوش ، ستارۀ سپید آوردند
 
 بر هر سرکوچه حجله ای گشته به پا
 
آری ، به دیار ما شهید آوردند
 
 

خاکستر

 
می آید و زخم ناگهانی بر دوش
 
تصویر دو چشم آسمانی بر دوش
 
از دشت بزرگ عشق بر می گردد
 
خاکستر و بار استخوانی بر دوش
 
 
 

شهید گمنام

 
انگار فرشتگان نشستندبه بام
 
نوری ز افق هبوط می کرد آن شام
 
پرشد همه جا عطر دل انگیزش ، لیک
 
بر سنگ نوشتند " شهید گمنام "
 
 
 

قافله عشق

 

دل بود که از قافله ما را عقب انداخت

در رفتن این حوصله ما را عقب انداخت

 

ادامه نوشته

شهدا ...

 

چندین هزار یوسف از این جا گذشته اند

ما مانده ایم و آه ، همین ، یادشان بخیر ...

حتی هنوز روشن و جاری است ردشان

این گوشه روی خاک ... ببین یادشان بخیر

 

معراج شهدا ...

 
 
از سمت فرشتگان نوید آمده است

در شهر دوباره بوی عید آمده است

چشم نگران آسمان‌ها روشن

یک دسته کبوتر شهید آمده است

پنهان در خاک

 
این ، چفیه‌ی پاره بود در خاک ؟
 
یا ابر بهاره بود پنهان در خاک ؟
 
باور کن استخوان پوسیده نبود
 
یک مشت، ستاره بود پنهان در خاک
 
 
  

تربت عاشقان

 
 
از تربت عاشقان فغان آمده است
 
این کیست که بی نام و نشان آمده است ؟
 
در آتش عاشقی چنان سوخته ام
 
کز من دو ، سه تکه استخوان آمده است
 
 
 

و چقدر حظ  بردیم ...

 

بیخودی پرسه زدیم ، صبحمان شب بشود

 بیخودی حرص زدیم ، سهممان کم نشود

ما که را گول زدیم ؟؟؟ 

 

ادامه نوشته

کجا آگه شما ...

 
کجا آگه شما ، از حال مایید
 
کبوترهای خونین ‌بالِ مایید
 
صلابت در دلِ خوشحالِ مایید
 
کمال شوکت امسال مایید
 
در این دنیای دون ، تکخال مایید
 
 

یــــــاد آن تــن های افتـــاده به خـــاک

 

دل دوبــاره عشــــق قسمت کرده است

یــــاد کاوه ، یــــــاد همّـــت کـرده است

 

 

ادامه نوشته

نشان دولت صاحب زمان ...

 
اگر مشتی پلاک و استخوان‌اند
 
رموز هستی و جانِ جهان‌اند
 
چو خونی در رگ هستی ، روان‌اند
 
چو جان ، در جسم این امت نهان‌اند
 
نشان دولت صاحب زمان‌اند (عج)
 
 
 

کجایید ای شهیدان ؟

 

کجایید ای شهیدان خدایی

بلاجویان دشت کربلایی

 

کجایید ای سبک بالان عاشق

پرنده تر ز مرغان هوایی

 

ادامه نوشته

نبودی ...

 
تو چندی بود ، از گل می سرودی
 
کبوتر می شدی پر می گشودی
 
شناسایی میان خاک دشمن
 
صدای توپ ! برگشتم ... نبودی ! ...
 
 
 

گل محمدی

 
نام آوران بی نشان ما ، بی نامست
 
از شهد شراب عشق ، شیرین کامست
 
بر تارک او نوشته با خطی خوش
 
این دسته گل محمدی ، " گمنامست "
 
 
 

معراج شهدا

 
 
بیا ای دل از اینجا پر بگیریم
 
ره کاشانه دیگر بگیریم
 
بیا گم کرده دیرین خود را
 
سراغ از لاله پرپر بگیریم
 

می دانم

 
تو سرخ و سپید می شوی می دانم
 
سیبی که رسید می شوی می دانم
 
 انگار که بو برده ای از باغ بهشت
 
آخر ـ تو شهید می شوی ـ می دانم !
 
 
 
 
ادامه نوشته

پرنده

 
رفتند و مرا دوباره عاشق کردند
 
دیری ست به دنبال غزل می گردند
 
حالا همه شب کنار این پنجره ام
 
امشب به دلم شده که بر می گردند
 

تربت عاشقان

 

از تربت عاشقان فغان آمده است

این کیست که بی نام و نشان آمده است ؟

در آتش عاشقی چنان سوخته ام

کز من دو ، سه تکه استخوان آمده است

 

روح بلند تو ...

 
ای روح بلند تو ، فراز هر بام
 
سر داده سرود لاتخف شب هنگام
 
تو صبح نوید بخش دلها گشتی
 
ای قبله ی عشاق ، " شهید گمنام "

مزار بی نشان ...

 
تو را جستیم و نا انجام هستی
 
 
غریبی در دلِ ایام هستی
 
 
به اعماق بقیع کرخه رفتی
 
تو همچون مادرت گمنام هستی !