ساقی جبهه ...
ساقی جبهه سبو بر لب هر مست نداد
نوبت ما که رسید میکده را بست نداد
حال خوش بود کنار شهدا آه دریغ
بعد یاران شهید حال خوشی دست نداد
ساقی جبهه سبو بر لب هر مست نداد
نوبت ما که رسید میکده را بست نداد
حال خوش بود کنار شهدا آه دریغ
بعد یاران شهید حال خوشی دست نداد
یا رب چه حکمت است که طوفان اشک و آه
گهواره شهادت ما را تکان نداد ....
منو یه دل هوایی ، خسته شدم از جدایی
میخوام بشم کربلایی ، مردم ز تنهایی
هی میگم عاشقم ، آخه نالایقم
میدونم آقا جون ، برات آینه ی دقم ....
همه دیـدنت من ندیـدمت
گنــاه من مگه چــی بوده ...
همه دیــدنت من ندیــدمت
هجرت دلــو می سوزونه
پی نوشت : امشب هم گذشت و ....
دل بود که از قافله ما را عقب انداخت
در رفتن این حوصله ما را عقب انداخت
چندین هزار یوسف از این جا گذشته اند
ما مانده ایم و آه ، همین ، یادشان بخیر ...
حتی هنوز روشن و جاری است ردشان
این گوشه روی خاک ... ببین یادشان بخیر
بیخودی پرسه زدیم ، صبحمان شب بشود
بیخودی حرص زدیم ، سهممان کم نشود
ما که را گول زدیم ؟؟؟
کجایید ای شهیدان خدایی
بلاجویان دشت کربلایی
کجایید ای سبک بالان عاشق
پرنده تر ز مرغان هوایی
از تربت عاشقان فغان آمده است
این کیست که بی نام و نشان آمده است ؟
در آتش عاشقی چنان سوخته ام
کز من دو ، سه تکه استخوان آمده است