شعر
سبک بالان خرامیدند و رفتند ، مرا بیچاره نامیدند و رفتند
سواران لحظه ای تمکین نکردند ، ترحم بر من مسکین نکردند
سواران از سر نئشم گذشتند ، فغان ها کردم ، اما برنگشتند
اسیر و زخمی و بی دست و پا من ، رفیقان ، این چه سودا بود با من ؟
رفیقان ، رسم هم دردی کجا رفت ؟ جوان مردان ، جوان مردی کجا رفت؟
مرا این پشت ، مگذارید بی پاک ، گناهم چیست ، پایم بود در خاک
اگر دیر آمدم مجروح بودم ، اسیر قبض و بست روح بودم
در باغ شهادت را نبندید ، به ما بیچارگان زان سو نخندید

+ نوشته شده در چهارشنبه ۱۹ تیر ۱۳۹۲ ساعت 16:9 توسط بیقرار شهادت
|
سالهاست که جنگ پایان یافته ولی