وقتی صدام اولین گلوله‌ی توپ را به ایران شلیک کرد و

آغازگر یک جنگ شد ، یک عده نشستند به غُر زدن که اگر

حکومت چنین و چنان نمی‌کرد صدام حمله نمی‌کرد ، نشستند

پشت صندلی‌های راحت خود و با یک لیوان نوشیدنی خُنک

 در دست گفتند :

اصلاً مگر زمان شاه چندتا مثل صدام جراتِ حمله به ایران را

داشت ؟

 نشستند و نوشیدنی خنک‌شان را نوشیدند و هی غر زدند و

به زمین و زمان ایراد گرفتند و خیال کردند خیلی

 روشن ‌فکرند ،

 در همان حال یک عده بی‌سروصدا پا شدند رفتند زیرِ آتش

دشمن و از ایران دفاع کردند ، آن‌ها در حال دفاع بودند و

 این ها  در حال غُر .

 

Ø   وقتی خبر رسید دشمن وارد خرم‌شهر شده و شهر را

تصرف کرده ، یک عده نشستند و تئوری‌های هخامنشی را

بلغور کردند ، نشستند و گفتند که اصلاً چرا جنگ تا حالا

 طول کشیده ؟

گفتند اگر حکومت چنین و چنان نمی‌کرد تا حالا جنگ پایان

یافته بود ، نشستند و با یک لیوان نوشیدنی خُنک در دست

غُر زدند ،

در همان حال یک عده بی سروصدا پا شدند رفتند به دفاع

 از خرمشهر، این‌ها از شهر دفاع می‌کردند آن‌ها در شهر غُر

می‌زدند .

 

Ø   وقتی خرمشهر آزاد شد ، یک عده با یک لیوان نوشیدنی

 خُنک در دست شروع کردند به غُر زدن که تا کی جنگ ؟ 

 جنگ باید خاتمه پیدا کند ، که اگر حکومت چنین و چنان

کند مردم از شرِ جنگ خلاص می‌شوند ،

 در همان حال یک عده بی‌سر وصدا از خرمشهر رفتند در

 مرز‌های دیگر برای دفاع ، آن‌ها از مرز‌ها دفاع کردند این‌ها

در شهر‌ها غُر می‌زدند .

 

Ø   وقتی قطع‌نامه پذیرفته شد ، یک عده با یک لیوان

 نوشیدنی خُنک در دست شروع کردند به غُر زدن که اگر

قرار بود صلح کنیم پس چه فایده از جنگ ؟ که اگر حکومت

از اول چنین و چنان می‌کرد بهتر نبود ؟ جنگ این‌همه طول

 نمی‌کشید ؟

در همان حال یک عده بی‌سروصدا پا شدند رفتند به مقابله‌ در

 تنگه‌ی مرصاد ، این‌ها در مرصاد مقابله می‌کردند آن‌ها در

 شهر غُر می‌زدند .

مرصاد که تمام شد آن‌ها هم‌چنان غُر می‌زدند آن یک عده هم

 بی ‌سر و صدا رفتند برای باز سازی روستا‌ها و شهرها .

.

.

.

و این داستان‌ سال‌های سال است که ادامه دارد   ...