دل آرام گیرد به یاد خدا ...

 

...

 

اینم چند تا عکس از سفر جنوب ما

  

ادامه نوشته

سردار شهيد سيد مجتبي هاشمي

 

اوايل ازدواجمون بود برا خريد با سيد مجتبي رفتيم بازارچه .

بين راه با پدر و مادر آقا سيد برخورد کرديم .

 


ادامه نوشته

شهید و شهادت ...

 

امام خامنه ای :

گاهی رنج و زحمت زنده نگهداشتن خون شهید از

 خود شهادت كمتر نیست ...

ادامه نوشته

قافله عشق

 

دل بود که از قافله ما را عقب انداخت

در رفتن این حوصله ما را عقب انداخت

 

ادامه نوشته

ماه

 

چشم از آسمان نمی‌گرفت . يك ريز اشک می‌ريخت .

طاقتم طاق شد .

- چی شده حاجی ؟

جواب نداد . خط نگاهش را گرفتم .

 

ادامه نوشته

شھيد گمنام

 

 وقتی ميگی شھيد گمنام يعنی يه عزيز گمشده ...

 يعنی يه گمشده ای که سال ھاست عده ای

 چشم انتظار خبری از اون عزيز ھست

... و چقدر چشم انتظاری و درد دوری سخت و طاقت فرساست ...

احکام

 

ساخت عروسک و مجسمه و نقاشى و ترسيم چهره موجودات

  زنده اعم از گياهان ، حيوانات و انسان چه حکمى دارد ؟

ادامه نوشته

این است بهای دیندار : شهادت ...

عاشقی تو

 

یک چفیه پر از بهار ، باور کردم
 
موسیقی انتظار ، باور کردم
 
من عاشقی تو را به روی مین‌ها
 
در لحظه‌ی انفجار باور کردم
 
 

در لحظه شهادت ...

طاقت ندارم ...

 

 شیطان به رسول خدا ( ص ) گفت :

طاقت دیدن و تحمل 6 خصلت آدم را ندارم .

 ۱- وقتی به هم می رسند سلام می کنند .

2- باهم مصافحه می کنند . 

۳- برای هر کاری انشاالله می گویند . 

 ۴- از گناه استغفار می کنند .

  ۵- ابتدای هر کاری بسم الله  می گویند .

  ۶- تا نام حضرت محمدص را می شنوند ،

صلوات می فرستند ...

آتش بگیر

 

آتش بگیر تا بدانی چه می‌کشم


احساس سوختن به تماشا نمی‌شود  ...

 

شهید محمد رضا تورجی زاده ...

 

ديدم كسی من را صدا می زند .

 يكدفعه از خواب پريدم .

ديدم آيت الله فاضل است .

ايشان گفتند : فلاني اين صداها چيست ؟!

ادامه نوشته

خروس

 

در روایتی آمده که حضرت امام حسین (علیه السّلام) در کودکی

تعابیر زیبایی در مورد پرندگان داشتند و در مورد خروس

 می فرمودند : خروس در موقع اذان فریاد می زند :

قوموا ایها الغافلون ، قوموا ایها الغافلون

یعنی ای بی خبرها برخیزید ، ای بی خبرها برخیزید .

هنگام سپیده دم خروس سحری

دانی که چرا همی کند نوحه گری

یعنی که نمودند در آینه ی صبح

کز عمر شبی گذشت و تو بی خبری

مهدی زین الدین

 

آقا مهدی هر وقت می افتاد تو خط شوخی دیگه هیچ کس

جلودارش نبود .

یک وقت هندوانه ای را قاچ کرد، لای آن فلفل پاشید ، بعد به

یکی از بچه ها تعارف کرد .

او هم برداشت ، شروع کرد به خوردن .

وقتی حسابی دهانش سوخت ،

 آقا مهدی هم صدای خنده اش بلند شد .

 بعد رو کرد بهش گفت : « داداش ! شیرین بود ؟! »

 

شهید شاهرخ ضرغام ...

کوفه ...

 

ای سيد و مولای ما

پيش خدای متعال گواهی بده

که ما در راه خدا تا اخرين نفس ايستاده ايم

بزرگترين آرزو و افتخار بنده اين است که

در اين راه پر افتخار پر فيض پر بهجت جان خود م را تقديم کنم

امام خامنه ای

 

 

اينجا کوفه نيست تا علی تنها بماند

یـــــاد

 

یـــــاد ســـنگـــــــرهـــای تــوأم با صفا

نیــمـــه شبـــهــا ذکـــر حـــقّ ، یاد خـدا

 

ابراهیم ...

 

عقده ها رفتند و علت مانده است

             در گلویم حاج همت مانده است

 

ادامه نوشته

از محبت....


از محبت تلخ‏ها شيرين شود از محبت مس‏ها زرين شود

از محبت دُردها صافى شود وز محبت دَردها شافى شود

ادامه نوشته

لذت ...

 

استخوان هاي مچش زده بود بيرون دوتا انگشتش هم قطع شده بود ...

گفتم : اون طرف رو نگاه کن تا دستت رو بشورم

خنديد و گفت : نه ! مي خوام ببينم چه جوري مي شوري

شستم ، اما وسطش طاقت نياوردم

بهش گفتم : مگه دردت نمياد ؟

گفت : دردش هم لذته ، نيست ؟

شھرگان شھر

 

ھر وقت از منطقه برمی گشت ، دمغ بود .

می گفت :

اونایی که ميرن و برميگردن ، در امتحان مردود شدن .

 اونایی که زخمی یا اسير ميشن ، تجدید شدن

و اونایی که شھيد ميشن ، قبولن ! قبول ...

 

اللهم الرزقنا شهادة

حدیث روز

قال رسول الله (ص) : 

 آيا شما را از بدترين مردانتان خبر ندهم ؟

 عرض كرديم : چرا اى رسول خدا .

فـرمـود : بدترين مردان شما كسانى هستند كه به مردم پيوسته تهمت مى زنند ،

 گستاخند ، بد زبانند ، تنها خورند ، دست دهنده ندارند ، خدمتکار خود را مى زنند و

كارى مى كند كه عائله اش ( براى تامين مخارج خود )  به ديگرى پناه برند .

                                                           ميزان الحكمة ، ج 5 ، ص501

شھيد سعيد ھدی

 

خداوندا مرغ ناچيز و محبوس در قفس ، چشم به تو دوخته و با

 لرزاندن بال ھای ظریفش آماده ی حرکت به سوی توست .

 اما نه برای اینکه از قفس تن پرواز کند و در جھان پھناور ...

 

ادامه نوشته

شهید محمود کاوه

 

برای شرکت در جلسه‌ای که با حضور فرماندهان نظامی در 

تهران برگزار شده بود ، شهید کاوه را به تهران رساندم .

 او پس از اتمام جلسه برای استراحت شبانه خود به داخل

 ماشین آمد و به همراه من خوابید .

هر چه مسئولین نظامی اصرار کردند که به داخل پادگان برود

 و شب را آنجا استراحت کند اما داخل ماشین خوابید ...

 

شهید رجب بیگی

 

از یک سو باید بمانیم که شهید آینده شویم و از دیگر سو باید

 شهید شویم تا آینده بماند .

 هم باید امروز شهید شویم تا فردا بماند و هم باید بمانیم تا فردا

شهید نشود .

عجب دردی ، 

چه می شد امروز شهید می شدیم تا دوباره فردا شهید شویم ...

استاد ...

 

 شهدا مثل آیه های قرآن مقدس اند ...

 تقدس قرآن به این است كه نشان از حق دارند ،

 و شهدا نیز ...