شهید سيد رضا پور موسوی
وقتی به مناسبتی اهتمام یکی از همسنگرانش را به قرائت
ز یارت جامعه کبيره می بيند ؛
راز برکات قرائت این زیارت نامه عظيم را جستجو می کند و
در ایام ماه مبارک رمضان فرصتی را در مسجد امام حسن
عسکری (ع) دزفول می یابد و درس اخلاق آیت الله مشکينی را
از طریق ویدئو بر گوش جان می نشاند ...
آن روز کلام این عالم فرزانه و به ویژه فراز پایانی آن در
خصوص مداومت بر قرائت این زیارت بر دلش می نشيند و
تصميم می گيرد هر شب سه شنبه با توجه به اینکه نامه عمل
شيعيان بر امام عصر (عج ) عرضه می شود ؛
او نيز با خواندن زیارت جامعه کبيره توسلی به آن بزرگوار
داشته باشد ...
پس از مدتی هر هفته به نيت یکی از چهارده معصوم این
زیارت نامه را با عشق عجيبی زمزمه می کند و این طریق
عاشقی را تا بعد از عمليات کربلای ۴ در سال ۶۵ ادامه می دهد
تا اینکه ...
شب سه شنبه بود و همرزمان واحد دیده بانی توپخانه لشکر ٧
حضرت ولی عصر(عج) در کنار هم در خرمشهر می گفتند و
می شنيدند و شاید از رزم خویش و خاطرات گذشته سخن
می راندند ؛ اما " سیدرضا " را بی قراری عجيبی
فرا گرفته بود ؛
آخِر ، موعد قرار عاشقی بود و معشوق منتظر !
و قرار وصال یار در ساعت ١١ هر سه شنبه شب ،
امضا شده بود ؛
او آن شب خود را از " صادق الوعد " ی دور می دید ....
هر چه بود گذشت ؛ و گفت و شنود همسنگران به انتها رسيد
و خواب شيرین چشمان همه را ربود ،
جز " سید رضا " که ببا دلی غمگین ، عذر تقصیر به پيشگاه
یار برد که :
مولای من !!
سزاوار نبود و از ادب بدور بود که با این برادران ،
اینگونهرفتار نمایم و از ميان جمعشان برخيزم .
صد تکبير مقدمه زیارت جامعه کبيره را سر داد که ناگاه
چشمانش بسته شد
و پرده کنار رفت و دید آنچه را که باید می دید
...
متوجه شدم که به حالت دو زانو در برا بر آقا و سرور و مولای
بزرگواری با
قامتی رشيد و دیبائی لطيف و درخشان بر تن ،نشسته ام و تعدادی با لباس ساده نظامی که سه نفر سمت
راست آن بزرگوار و سه نفر سمت چپ برگرد آن حضرت به
حا لت دو زا نو نشسته بودند که آن سيّد جليل القدر به من
خطاب نمود که :
سيّد ناراحت نشو، همين کسانی که تو با آنان همنشين
می باشی من هم با تعدادی از ایشان همنشين می باشم ،
بعد از گفتاری چند با آن عزیزجان متوجه شدم که سيّد ما و
مولای ما و امام ما " حضرت حجه بن الحسن العسکری روحی
و ارواح العالمين لتراب مقدمه فدا " است .
بعد از چند لحظه دیدم پرده جلو آمد و چشم هایم باز گردید .
با حالت تضرع و ابتهال و زاری و گریان در حالی که قابل
وصف برایم نبود و در پوست خویش نمی گنجيدم زیارت جامعه
را خواندم ...
آن شب گذشت و راز سر به مُهر دلدادگی سید به امامش ،
برای هیچکس گشوده نشد ؛ اما بعدها ...
در سومين روز از بهار سال ١٣۶٧ " سيد رضا پور موسوی "
در عمليات والفجر ١٠ بهاری شد و زمستان فراقش را به
دوستانش هدیه کرد ...