عطش ...
يه بسيجي 15 ساله رو آوردن بيمارستان .
به شدت زخمي شده بود .
ديدم لباش تکون مي خوره . گوشم رو بردم کنار دهانش .
گفت : خواهر ! تو رو به لب تشنه امام حسين عليه السلام بهم
آب بده ، خيلي تشنمه !
آتيشم زد ! خواستم بهش اب بدم که
دکتر گفت : براش ضرر داره .
يه پارچه خيس برداشتم و کشيدم روي لباش تا از عطشش
کم بشه .
بنده خدا پارچه رو مي مکيد و مدام تقاضاي آب مي کرد .
آخرش هم تشنه شهيد شد ...
+ نوشته شده در دوشنبه ۱۶ دی ۱۳۹۲ ساعت 19:20 توسط بیقرار شهادت
|
سالهاست که جنگ پایان یافته ولی