کربلا ...
کربلا نیام می میرم ، زنده موندنم محاله ...
با تو مستیم حلاله ، پیش زندگی حرومه ...
آخ کربلا ...
کربلا ... تو آخر منو می کشی ...
کربلا ... دلم گرفته ...
سرمو شبا به عشق کربلا زمین می ذارم
آقا جون بذار ببینم چون که من فقط شنیدم ...
امشب دلم خیلی گرفته ...
دیگه همه دارن میرن حرم ...
اونوقت من ...
هرکاری کردم نشد ...
نشد قبول کنم ارباب دوسم داره ولی ...
ولی کربلا نمی بردم ....
باور نمی کنم آقا ...
آخه باوفا ...
حداقل می ذاشتی تو خواب بیام حرمت ...
بگو آقا ...
بگو برای چی عشق به خودت رو به من دادی ؟
آقا چرا منو عاشق خودت کردی ؟
چرا عاشقم کردی ولی کربلا نمی بری ؟
داری دل می سوزونی ؟
دل سوزوندی ارباب وقتی اسمم در نیومد برای کربلا ...
نگفتی می میرم ...
آخه مردم نمیگن تو که انقدر حسین حسین می کنی ،
چرا تا حالا آقات نطلبیده که بری ؟
چی بگم ارباب ؟
فقط کافیه به چشمای خیسم نگاه کنی ...
همون چشمایی که تا حالا هزار بار بهت التماس کردن ...
دیگه نمی تونم ...
نمی تونم بدون تو ادامه بدم آقا جون ...
یا جونم رو بگیر
یا ...
یا بذار ببینمت ...
تنها آرزوم تو دنیا ، دیدن کرببلاته ...
من به عالمین نمی دم عشق و جود و کرمت رو
چی میشه که حس کنم من ، بوی سیب حرمت رو ...
آقا جون ...
تا کی باید با چشمای پرحسرت ، عکس شش گوشه ببینم ؟
آخه این درسته آقا ؟
دست رد نزن به سینم
دعوتم کن آقا جونم ...
آقا ................