مردان مرد
آفتاب کم کم دارد خودش را پشت خروش کارون
پنھان مي کند ؛
خجل است از روی مردان مرد ، این گرم سيری
ترین رگ حيات کشور عشق
...
دیگر نمي تواند ھر صبح و ھر ظھر خودش را ميان
گيسوان افتاده و نخل ھا بازی دھد و چشم در
چشم بچه ھای خونين شھر نشود ؛
چشم در چشم بچه ھایشان ، چشم در چشم
چشم انتظار دختران و مادران و ھمسرانشان !
آخر نخل ھا ھم مردانه ماندند و ھمه چيزشان را
دادند ؛ جز ...
می گفت مردان بزرگ ھيچ گاه نمی ميرند و اگر تو
پنداری که مرده اند ، ایستاده مرده اند
...
این نخل ھا ھم که با خون سيراب شدند و
ميوه ھاشان
" رشادت " است ، سال ھاستایستاده اند چون ایران ایستاده است .
این نخل ھا سر ندارند اما ھمچنان تازیانه بادھای
شرق و غرب را به جان می خرند و ایستاده با
اجنبی سخن مي گویند
:شب با ھمه ی تاریکی و توطئه نمی تواند دست
این سربازان الھی را بخواند و بر زنده ترین نقش
نقشه ی جھان دست اندازی کند ؛
این خاصيت بيداری است که دست طمع را قطع
می کند ؛
این نخل ھا ھستند تا انقلاب ھست ،
تا کارون ھمچنان بوی خون می دھد ،
ھمچنان دلش پر است و شب ھا کنار ھمين
نخل ھا برای یاران آرام آھسته اشک می ریزد ...
چه کسی گفته جنگ تمام شده ؟
زیر شمشير غمت
رقص کنان خواھم رفت

سالهاست که جنگ پایان یافته ولی