هيچ چيز جلو دارش نبود .

 حتي جنگ و سر و صداي انفجار يا بازي ها و شلوغ کاري هاي

 بچه ها !

 قايق را مي انداخت توي آب ، مي رفت وسط آب ،

 آنجا مي نشست کتاب مي خواند ، چه کتاب خواندني .