ھر دو سه آرپی چی که می زد يکبار سجده می کرد روی لبه

خاکريز و خدا را شکر می کرد .

لحظاتی بعد دوباره بلند می شد آرپی چی می زد .

اين بار سجده اش طول کشيد !

می خواستم حرفی بزنم نشد ،

 جلو رفتم نگاه کردم ديدم تير خورده بود وسط پيشانيش ...