بيهوده نيست که کسی مثل عارف بزرگوار ، آيت الله سيّدعلی آقای

 قاضی گله داشتند از اين که در فردای قيامت ديگر عبادت نيست .

عمل در اين دنياست ، در آن جا ديگر عبادتی نيست .

 لذا ايشان آن قدر عشق به عبادت داشتند که می فرمودند :

 دلم برای نماز تنگ می شود ! نمی گويند که مثلاً آن باغ من

 چيست ؟ جنّت من چيست ؟ خانه بهشتی من چقدر است ؟

 و ...، می گويند : دلم برای نماز و عبادت تنگ می شود !

نه تنها ايشان ، بلکه بزرگان ديگری مثل مرحم نائينی هم

همين طور بودند ...