آب ...
قمقمه اش هنوز آب داشت . نمی خورد .
از سرکانال تا تهش هی می رفت و می آمد ، لب های
بچه ها را با آب قمقمه اش تر می کرد .
ریگ گذاشته بود توی دهانش که خشک نشود ،
به هم نچسبد ....
+ نوشته شده در یکشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۲ ساعت 12:54 توسط بیقرار شهادت
|