مادر
تابستان بود . هوا گرم بود . گوشه حیاط توی سایه فرش را
پهن می کردیم ، ( خب مستحب است که زیر آسمان باشیم )
ساعت ها می نشستیم و اعمال روز عرفه را انجام می دادیم .
مادر ( خدیجه سادات میردامادی نجف آبادی ، دختر سید هاشم
نجف آبادی ) می خواند و ما هم ...
خیلی اهل دعا و توجه و اعمال مستحبی و اینها بود .
با سواد ، کتاب خوان ، دارای ذوق شعری و هنری ، حافظ شناس .
همیشه برایمان شعرهایی از حافظ می خواند .
با قرآن هم کاملا آشنا بود .
بیشتر قصه های قرآن را برایمان می خواند ...
می خواند و تشریح می کرد ؛ شیرین .
در این میان گهگاه اشعار حافظ را هم می خواند ؛ برای
شیرینی بحث .
صدای خوشی هم داشت .
مادرم خیلی خوب بود ... خیلی !

+ نوشته شده در پنجشنبه ۱۷ مرداد ۱۳۹۲ ساعت 14:56 توسط بیقرار شهادت
|
سالهاست که جنگ پایان یافته ولی