دو برادر در زمینی با هم کشاورزی می کردند و محصول

 رو به تساوی با هم تقسیم می کردند .

 نیمه شبی یکی از برادرها از خواب بیدار شد و به خودش

 گفت : « برادر من زن و دوتا بچه داره ، خرج داره

بچه هاش و همسرش ازش انتظار دارند براشون لباس های

 خوب بخره و امکانات مناسبی داشته باشند این

بی انصافیه که نصف محصول رو به من می ده . »

 

پس بلند شد و به انبارش رفت و بخشی از محصولات رو

 به انبار برادر بزرگ تر برد .

 همون شب برادر بزرگ تر هم بیدار بود و داشت فکر

 می کرد که : 

« برادرم باید پول هاش رو جمع کنه تا بتونه ازدواج کنه

 اون جوونه و دوست داره چیزهائی برای خودش بخره ،

 تفریح کنه و سفر بره پس من نباید نیمی از محصول رو

 بهش بدم و اون حق و سهم بیشتری داره »

 

 او هم همون کاری رو کرد که برادر کوچک تر انجام داده بود .

 

 صبح روز بعد هر دو متعجب دیدند که محصول موجود در

 انبارشون کم نشده !

 

 


آره عزیز دلم ،


این قانون کائناته که اگر ببخشی ، بهت می بخشه


اگر هدیه بدی ، بهت هدیه می ده


اگه به فکر دیگران باشی ، به فکرته


اگه سود برسونی ، بهت سود می رسونه


کاشکی خود خواهی هامون رو می گذاشتیم کنار


کاشکی عامل تکثیر مهر و بسط مهربونی می شدیم


کاشکی ...