ابراهیم ...
داشت محوطه رو آب و جارو مي کرد . به زحمت جارو رو
ازش گرفتم . ناراحت شد و گفت : بذار خودم جارو کنم ،
اينجوري بدي هاي درونم هم جارو ميشن ...
کار هر روز صبحش بود ، کار هر روز يه فرمانده لشگر ...
شهيد همت
+ نوشته شده در جمعه ۱۸ مرداد ۱۳۹۲ ساعت 14:21 توسط بیقرار شهادت
|