آب را گل نکنید ...
آب را گل نکنید
شاید از دور علمدار حسین
مشک طفلان بر دوش
زخم و خون بر اندام
می رسد تا که از این آب روان
پرکند مشکی تهی
ببرد جرعه ی آبی برساند به حرم
تا علی اصغر بی شیر رباب
نفسش تازه شود
و بخوابد آرام
آب را گل نکنید
که عزیزان حسین
همگی خیره به راهند که ساقی آید
و به انگشت کرم
گره کور عطش بگشاید
آب را گل نکنید
که در این نزدیکی
عابدی تشنه لب و بیمار است
در تب و گریه اسیر
عمه اس این دو ، سه شب
تا سحر بیدار است
آب را گل نکنید
که بود مهریه ی مادرشان
نه همین آب
که هر جای دگر روی زودی و نهری جاریست
مهر زهرای بطولست
از این است که من می گویم :
" آب را گل نکنید "
+ نوشته شده در چهارشنبه ۹ مرداد ۱۳۹۲ ساعت 17:27 توسط بیقرار شهادت
|
سالهاست که جنگ پایان یافته ولی