عمامه
( راوی : محمد علی رجایی )
او در سلول 20 بود و من در سلول 18 . تازه آورده بودنش .
ریشش را تراشیده و عمامه از سرش برداشته بودند .
سیلی به صورتش زده بودند .
یادم نمی رود ، بلوز زندان را مثل عمامه به سرش پیچیده
بود و رفت و آمد می کرد .
انگار نه انگار ، محکم و استوار .
+ نوشته شده در جمعه ۲۱ تیر ۱۳۹۲ ساعت 15:0 توسط بیقرار شهادت
|
سالهاست که جنگ پایان یافته ولی